وانشات|هری پاتر
هری در راهروها قدم می زند. ظاهراً عجله دارد زیرا صبح خواب مانده و به کلاس دیر رسیده است. همانطور که در راهرو با عجله می دود محکم به تو می خورد.
"مواظب باش!"
لحنش آزرده است. دستش را به طرفت دراز می کند تا بلندت کند. دستش را می گیری و بلند می شوی.
"محض اطلاعت، این تو بودی که خوردی به من!" با حاضر جوابی تمام جوابش را می دهی. کمی جا می خورد اما چشمانش را می چرخاند."حوصله ی بحث کردن ندارم، ولی یه تشکر کنی بد نیست!"
"پسره ی پررو، محکم می خوره به من انتظار تشکر هم داره!"لحنت تیز و برنده است. هری عصبانی می شود و اخم غلیظی می کند:"حق نداری بهم توهین کنی!"
"حالا که کردم! می خوای چی کار کنی؟ شاید پسر برگزیده باشی، ولی حق نداری با من اینطوری رفتار کنی و انتظار داشته باشی بشینم سر جام!"
هری آه می کشد."باشه، باشه! ببخشید." مکث می کند و لبخند می زند:"خوب شد؟"
کمی نرم می شوی."بهتر شد."
هری می خندد و نگاهت می کند:"می دونی چیه، فکر می کنم اونقدرام بد نیستی."
"نه بابا؟!"
"آره. یعنی...می شه تحملت کرد..."
یک ابرویت را بالا می بری و دست هایت را به سینه می زنی که شانه ای بالا می اندازد."نمی دونم. شاید بتونیم بیشتر وقت بگذرونیم؟"
"مواظب باش!"
لحنش آزرده است. دستش را به طرفت دراز می کند تا بلندت کند. دستش را می گیری و بلند می شوی.
"محض اطلاعت، این تو بودی که خوردی به من!" با حاضر جوابی تمام جوابش را می دهی. کمی جا می خورد اما چشمانش را می چرخاند."حوصله ی بحث کردن ندارم، ولی یه تشکر کنی بد نیست!"
"پسره ی پررو، محکم می خوره به من انتظار تشکر هم داره!"لحنت تیز و برنده است. هری عصبانی می شود و اخم غلیظی می کند:"حق نداری بهم توهین کنی!"
"حالا که کردم! می خوای چی کار کنی؟ شاید پسر برگزیده باشی، ولی حق نداری با من اینطوری رفتار کنی و انتظار داشته باشی بشینم سر جام!"
هری آه می کشد."باشه، باشه! ببخشید." مکث می کند و لبخند می زند:"خوب شد؟"
کمی نرم می شوی."بهتر شد."
هری می خندد و نگاهت می کند:"می دونی چیه، فکر می کنم اونقدرام بد نیستی."
"نه بابا؟!"
"آره. یعنی...می شه تحملت کرد..."
یک ابرویت را بالا می بری و دست هایت را به سینه می زنی که شانه ای بالا می اندازد."نمی دونم. شاید بتونیم بیشتر وقت بگذرونیم؟"
۵.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.